ارزش خون!

ساخت وبلاگ

یکی از وبلاگ هایی که مدتی است در محضرشان تلمذ می کنم وبلاگ شیرین عزیز است. از اولین پست تا حالا که نصف بیشتر پست ها را خوانده ام، در بسیار موارد چنان تشابه تفکر و عقیده ای داریم که دلم می خواست عین مطلب را بدون کمترین تغییری در بلاگ خودم نقل قول کنم. یکی از این موارد متن زیر است که در ادامه می خوانید:

حکایت  تفاوت خون فرانسوی و خون لبنانى

به دنبال هر حرکت تروریستى که در کشورهاى غربى انجام مى شود و عده اى از مردم غرب جان خود را از دست مى دهند، برخى از افراد در فضاى مجازى و واقعى، مطالبى مى گویند و مى نویسند که حاکى از تاثر و اندوه آن هاست. بلافاصله بعد از انعکاس این اظهار تاسف ها، عده اى که گویى منتظر چنین موقعیتى هستند، در حرکتى ضد حمله وار، این دسته از اشخاص را مورد انتقاد شدید قرار مى دهند.

که چرا وقتى غربى ها کشته مى شوند شیون و سر و صدا راه مى اندازید، ولى موقع کشته شدن آدم ها در کشورهاى خاورمیانه صم بکم مى نشینید و کلامى بر زبان نمى آورید؟ مگر خون غربى ها رنگین تر از خون خاورمیانه اى هاست؟

بعد از فاجعه تروریستى فرانسه، همین سوال دوباره تکرار شد که مگر خون فرانسوى ها رنگین تر از خون مثلا لبنانى هاست؟ این بار این انتقاد هم مطرح شد که چرا کسى براى کشته شدگان لبنان شمع روشن نمى کند و در مقابل سفارت آن ها گل نمى گذارد؟

نکته ى جالب توجه اینجاست که در زمان آرامش، از این حرف ها خبرى نیست، و از خود آقایان منتقدین هم صدایى در محکوم کردن کشتار مردم مثلا لبنان بلند نمى شود! به عبارتى تا اتفاقى در غرب مى افتد، آقایان به یاد مردم مظلوم لبنان و یمن و عراق و افغانستان و جنایات غرب مى افتند! برخى حتى عقب تر مى روند و در سوگ کشته شدگان هیروشیما و ناکازاکى به مرثیه خوانى مى پردازند!

اما واقعا چرا این طور است، و چرا حساسیت مردم جهان نسبت به کشته شدن انسان غربى بیشتر است؟ مهم ترین دلیل این امر، ارزشى است که غربى ها براى زندگى خود و خون خود قائلند، و به آن تشخص و اهمیت مى دهند. جهادگران مسلمان اما، قدر و قیمت جان را چنان نازل و بى بها کرده اند، و چنان آسان خون مى ریزند و خون مى دهند که موضوع براى خود ما خاورمیانه اى ها هم عادى شده چه برسد به مردم زندگى دوست و شادى طلب غرب!

انسان عادى غربى اگر مثلا در اثر حادثه اى به سه ماه حبس محکوم شود، انگار فاجعه اى براى او اتفاق افتاده است، ولى وقتى مثلا روزنامه نگار ایرانى را به پانزده سال حبس محکوم مى کنند، ما خدا را شکر مى کنیم و خوشحال مى شویم که او را اعدام نکرده اند!

موضوعى که به این سینه سوختگان مردم خاورمیانه باید گفت این است که اگر غربى ها و جماعت غرب زده اى مثل ما در این موارد چیزى نمى گویند و نمى نویسند (که هم مى گویند و هم مى نویسند)، شما چرا به وظیفه ى انسانى و اسلامى خود عمل نمى کنید و جز در مواقع بحران در غرب، صدایى از شما در نمى آید؟

در مورد شمع و گل گذاشتن هم، مگر در کشور خودتان و در همه جاى دنیا، سفارت عراق و افغانستان و لبنان و یمن وجود ندارد، پس چرا خودتان زحمت این کار را نمى کشید و چرا ما تا به امروز جز در مقابل سفارت هاى غربى تظاهرات کردن ها و نعره زدن ها و اشغال کردن هاى شما چیز دیگرى ندیده ایم؟

اعتراض و انتقاد شما، جز بهانه گیرى بیش نیست. شما همان ها هستید، که اگر جنایت و ترورى در غرب صورت بگیرد، حتى اگر آن را محکوم کنید و کشته شدن را حق مردم غرب ندانید، یقینا یک «اما» و «اگر» به جمله محکوم کردن تان مى افزایید، چرا که در واقعیتى که بر زبان نمى آورید، غرب را ظالم بالفطره و خاورمیانه را مظلوم همیشه به حق مى دانید.

ف.م.سخن، خبرنامه گویا

 

القصه هر کسی به فراخور حالات روحی روانی خودش برداشت متفاوتی از متن خواهد داشت و مسلما من هم از این قاعده مستثنی نیستم! از آنجا که ما خودمان لقب "دکتر" را پس اسممان یدک می کشیم و از قضا این اواخر شدیدا درگیر دکتر و دوا و مریض خانه بودیم یک جمله توی این متن توجه ما رو بدجور به خودش جلب کرد که در متن به صورت بولد شده آوردیم و آن ارزش جان انسان ها در هر جامعه ای است!

از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان، حالا که خودمان به عنوان مشتری خدمات درمانی پایمان به بیمارستان باز شده می توانیم به جرات بگوییم که مدتی است حسی که به زندگی خودمان و اطرافیانمان داریم این است که بلانسبت یک مشت گوسفندیم که توی هم می لولیم! حالا بعضی هایمان قوی تریم و دیگران را له می کنیم بعضی ها هم که ضعیف ترند هم طبق قاعده زیر دست و پا له می شوند!

بحران بزرگ جامعه ما هم اینست که ما مشکل نیروی متخصص و کاربلد نداریم! باور کنید پزشکان ما بی سواد نیستند. جو این موج "ضد پزشک"ی که توی جامعه به راه افتاده هم بنده را نگرفته که اتفاقا برای ما تف سر بالاست و من معتقدم خطاهای پزشکی را با قصور پزشکی نباید اشتباه گرفت. اتفاقا پرستار هم به حد کافی داریم. راننده آمبولانس و خدمه هم همین طور... پس مشکل کجاست؟

مشکل از آنجایی شروع می شود که یک مغز متفکری لازم می شود که بیاید این ها را با هم هماهنگ کند! به همین سادگی! مشکل آنجایی است که یک قانونی می خواهند بگذارند برای این که چه کسی، کی، کجا باشد و هم خودشان می دانند و هم آن هایی که می خواهند قانون را رعایت کنند:"که این قانون قابلیت قانون شکنی دارد!" به عبارت دیگر:"راحت باشید!"و مساله ی دیگر این که حاضر نیستند خرج کند و پرسنل استخدام کنند! کار اگر با حداقل کیفیت هم انجام شود مشکلی ندارد. مهم این است که خدای ناکرده پولی خرج نشود، به کسی حقوق اضافی ندهند، کسی استخدام نشود... (این را تعمیم بدهید به همه اقشار جامعه!)

قبلاتر ها فکر می کردیم مشکل 100% ح/ک/و مت/ی است. پیش خودمان فکر می کردیم این ها بروند شاید درست شود. ولی حالا حتی همین امید را هم نداریم که به این نتیجه رسیده ایم نصف بیشتر مشکل از خودماست. اصلا همین من و شماییم که یک پست و مقامی می گیریم و می شویم مدیر، رئیس، مسئول و ... در این که راه های فرار از قانون در این مملکت بیداد می کند تا آنجا که قبل از هر قانونی به دنبال راه های در رو هستیم فکر نمی کنم شک و شبهه ای وجود داشته باشد و غم انگیزتر این که مدت هاست امیدی به بهبودی ندارم! حداقل نه تا آنجا که عمر من می رسد!

یک زمانی اگر کسی این چیزهایی که به چشم می بینم را برایم تعریف می کرد می گفتم غلو می کند! مساله شخصی اش را تعمیم می دهد به اجتماع و ... ولی حالا به معنای واقعی خسته شده ام و خجالت می کشم از روی این خانمی که سرطان دارد از نوع بدخیم و حتی بیمه اش از نوع خاص نیست!!! و ما یک بار کمک کردیم هزینه آزمایشگاهش را پرداخت کند و حالا فکر کرده ما اینجا چه کاره هستیم و هر وقت مشکلی دارد می آید اتاقمان و ما از خجالت سرمان را زیر می اندازیم... از آن یکی که خواهرش در ماه 20 تا انسولین مصرف می کند و بیمه لعنتی فقط 7 تایش را برایش تایید می کند و مابقی را آزاد می خرد! ازینکه به چشم خودمان داریم می بینم اگر مریضی صعب العلاجی داشته باشی و خدای ناکرده مشکل مالی هم اضافه شود چطور زندگی آدم جهنم واقعی می شود. دلمان برای همکارمان توی شبکه بهداشت که بعد از 25 سال کار حالا که بازنشست شده تازه دارد دنبال کار می گردد و می آید داروخانه و می پرسد "نسخه پیچ نمی خواید؟" عجیب می سوزد!

بله جهان سوم چنین جایی است. جایی که مردمانش نه برای زمان و عمر و نه حتی جان هموطنشان ارزشی قائل نیستند. سود شخصی هممان مقدم است بر رفاه اجتماعی..."حالا بگذار مشکل ما حل شود، خدای بقیه هم بزرگ است" و به انشاالله و ماشااله زنده ایم و به همین راضی! به متن شیرین فکر می کنم و برایم سوال می شود که با همه اینها چرا نباید خون یک غربی از خون ما شرقی ها رنگین تر باشد؟

 

اخلاق در این جامعه مرده است...

فاتحه بخوانید لطفا!

 

پ.ن: دوست عزیزی که کامنت خصوصی گذاشته بودی و راجع به رشته داروسازی سوال پرسیده بودی، من متاسفانه نتونستم توی وبلاگ شما کامنت بذارم وگرنه جوابتون را کامل نوشته بودم. جدیدا نظرات من در بلاگ اسکای ثبت نمی شه!

دل پیچه...
ما را در سایت دل پیچه دنبال می کنید

برچسب : ارزش خوندن داره,ارزش خون شهید,ارزش خون شهدا,ارزش خون بند ناف,ارزش خون انسان,ارزش خون غیر مسلمان,قاعده ارزش خون انسان,ارزش سنگ خون,ارشد خوندن ارزش داره؟,ارزش غذایی کرم خونی, نویسنده : 1aftabparastb بازدید : 111 تاريخ : جمعه 7 آبان 1395 ساعت: 1:38