من و همکار

ساخت وبلاگ

فکر می کنم قبلا هم راجع به این موضوع نوشته ام ولی چی شد که باز صحبتش باز شد؟ بحثی که با یکی از همکارانم داشتم. ایشان می شود گفت رفیق فایریک ماست توی اداره. یا شاید رفیق فابریک ما بود! صبح ها با هم صبحانه می خوردیم و روزهایی که به خاطر بچه هایش مرخصی می گرفت گاها بنده کارش را کاور می کردم. دیروز آمده راجع به یک موضوعی نظر بنده را می پرسد و به قولی دارد مشورت می گیرد. من هم صادقانه نظرم را می گویم. بعد برگشته به بنده می گوید: "من الان دوازده سال سابقه ی کار دارم. شاید اوایل مثل شما فکر می کردم ولی الان به این نتیجه رسیدم که نباید این طور برخورد کنم. شما هم سنت بره بالاتر روشتو عوض می کنی!" می توانم بگویم از شنیدن چنین حرفی گر گرفتم. همان موقع تلفنش زنگ زد. من هم بهانه ای آوردم و از اتاقش آمدم بیرون. جالب این که با آن روش ملایمش هنوز هم نتوانسته از شر مشکلش راحت شود و دوباره امروز آمد نمیدانم با چه رویی این بحث را باز کرد! در این ماجرا دو مساله برای من مطرح بود:
اول این که خواهر عزیز، شما داری از من مشورت می گیری نه من از شما! پس ظرفیت شنیدن حرف من را هم باید داشته باشی. بعد هم این چه روش زشتی است که افراد سن و سال دارتر دارند؟ مرا یاد کودکی هایم می اندازد که سوال های مگو از مامان می پرسیدم و ایشان پاسخ می داد "بزرگ بشی خودت می فهمی!" عزیز من شما اگر دلیل منطقی داری بگو ما هم استفاده کنیم و شاید حتی با هم بحث کنیم ببینیم حرف کداممان درست است. اگر هم نداری این اصلا رسم ادب نیست که شعور بنده را به خاطر سن کمم ببری زیر سوال و بعد هم استناد کنی به دوازده سالی که داری این کار را می کنی. این که شخصی n سال است دارد یک کاری را به یک روش خاصی انجام می دهد دلیل بر این نیست که n سال آن کار را به خوبی انجام می داده. شاید (و فقط شاید) دوازده سال داشتی گند می زدی!
مساله بعدی این روش همکار بنده و خیلی از آدم هاست که می خواهند همه را راضی نگه دارند. آخر مگر می شود آدمی سالم و صادق باشد و بتواند چنین کاری انجام دهد؟ در این رابطه ارجاع می دهم به کتاب "جاذبه و دافعه امام علی" نوشته دکتر مطهری. برای کسانی که حوصله مطالعه ندارند هم لپ کلام این که آدمیزاد همان طور که به دوست احتیاج دارد به دشمن هم احتیاج دارد! به آدمی که دشمن ندارد و می خواهد همه را از خودش راضی نگه دارد می گویند آدم دورو! یا به قول اسلامی ترهایش منافق! آخر آدم های جامعه که همه خوب نیستند که شما بتوانی با راضی نگه راشتن همه کارت را به سلامت پیش ببری. شما هر کاری بخواهید انجام دهید همیشه یک عده ای از کار آدم می رنجند که "به درک" را گذاشته اند برای همین وقت ها. استفاده نکنید "به درک"هایتان حیف می شود!
امروز هم خیلی همکار محترم را تحویل نگرفتیم. من از آن دسته آدم هایی هستم که خودم انقدر مساله و مشکل یا ببخشید... انقدر صنم دارد که یاسمن توی آن گم است. آدمی که اهمیتش در حد یک صبحانه است و دارد برای من دغدغه درست می کند را باید گذاشت کنار. یا شاید الان عصبانی ام دارم چرت و پرت می گویم!
آخر ناراحتی از دست همکار هم شد مشکل؟!
دل پیچه...
ما را در سایت دل پیچه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1aftabparastb بازدید : 178 تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 15:27